من نامت را دوست دارم
بوی خاک میدهد
بوی تنت را
صبح که از خواب بیدار میشوی.
صبح که از خواب بیدار میشوم
تنت را در آب میشویم
نامت بوی تنم را میدهد
ببین!
تمام فکر من
بوی عطر چشمان تو را گرفته است
و تو
چه بی نقص
به لبخندی
تمام دلیل "آمدن" را
برای من خلاصه می کنی
مهم نیست اگر هنوز
برگهایی از دفتر شعرم
تن به اسارت واژه های من نداده اند
هربار
خوش دارم خیال کنم
که این یکی
آخرین ترانه ی من است
تا تمام خودم را برای سرودنت
نثار کنم
و مهم نیست اگر
هرچه می سرایمت
گنگ تر میشوم!