امشب

می رسم، می رسد از آینه انگار امشب

می کشد کار من و چشمه به دیدار امشب

ماه در من چه غریبانه به خود می نگرد

چه شگفت است در این آینه رفتار امشب

رفته ام، حنجره ام را چه سکوتی برده است

ید بیضای که زد زخمه در این تار امشب؟

چه دچارم به نبودن، چه قدر نیستی ام

چه قدر هستم از این گونه سبکبار امشب

کسی از ژرف ترین لایه ی جانم نالید:

پرده از روی من گمشده بردار امشب

گفت و در هیچ شناور شده ام، هیچ نگو

نیست جز هیچ در این هیچ پدیدار امشب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد