وعده فردای

من کیستم ؟ ترانه لبهای آرزو

همچون صدف ، نشسته به دریای آرزو

تلخ آب مرگ می خورم و دم نمی زنم

اندر هوای جرعه ی صهبای آرزو

مستان به خواب ناز رفته اند و من

بیدارم از شراره ی مینای آرزو

شبها به یاد روی تو صد بوسه می زنم

بر روی ماهتاب شب آرای آرزو

جز در سرای درد که دیگر حکایتی است

چشم منست و جلوه دنیای آرزو

در گلشن حیات که روییده خار غم

ماییم و ما و سایه طوبای آرزو

پنداشتم که خواهش دل را کرانه ایست

اما کرانه کو و تمنای آرزو

امروز خون دل خورم و زنده ام که باز

دل بسته ام به وعده فردای آرزو .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد